( تحصیلات : لیسانس ، 21 ساله )

اگر قرآن نازل شده از طرف خداست پس چرا توي سوره ي يوسف به حضرت يوسف اين راه رو نشون ميده كه براي ادب كردن برادراش و اينكه اونها شرمنده بشن به اونها نسبت دزد بزنه؟
چرا خدا به حضرت يوسف ميگه كه به اونها تهمت بزنه؟
آياتشم قبلا خوندم منتهي الان يادم نيست...كه اون شخص خطاب به برادران يوسف ميگه اي سارقان و....


مشاور (مدیریت محتوا)

سلام دوست من ممنون از مشاوره ی شما با راسخون جواب شما : آيه اى كه متضمّن اين قسمت از داستان است به قرار زير است: «فَلَمّا جَهَّزَهُم بَجَهازِهِمْ جَعَلَ السِّقايَةَ فى رَحْلِ اِخيهِ ثُمَّ اَذَّنَ مُؤَذِّن اَيَّتُها الْعيرُ اِنَّكُمْ لَسارِقُون;و هنگامى كه (مأمور يوسف) بارهاى آنها را بست، ظرف آبخورى پادشاه را در بار برادرش گذاشت; سپس كسى صدا زد: اى اهل قافله! شما دزد هستيد!»(1) صريح آيه اين است كه ظرف را حضرت يوسف در ميان بار برادر نهاده، ولى نسبت دزدى را شخص ديگرى به كاروان داده و نكته قابل توجّه همين جاست. امّا چرا يوسف دست به چنين كارى زد؟ علّت آن چنان كه از آيه 76 به دست مى آيد اين است كه جز اين، راه و چاره اى براى نگاه داشتن برادر نداشت، نه قوانين كشورى مصر در آن سالهاى قحطى اجازه مى داد كه شخصى را بى جهت در مصر بازداشت كند و نه برادران او حاضر مى شدند كه برادر يوسف در مصر بماند; و بطور مسلّم چنان كه بسيارى از مفسّران گفته اند، او اين مطلب را با برادر خود در ميان گذارده بود و چنان كه آيه 69 مى گويد او قبلا در يك مجلس محرمانه و خصوصى خود را معرفى كرده و احتمالا او از اين پيشامد مطّلع كرده بود. بنابراين، از نقطه نظر يوسف اين مطلب بى اشكال بود، زيرا برادرش رضايت به اين طرح داده است. از طرفى يوسف برادر خود را متّهم نكرد و دروغ نگفت و تهمت نزد; بلكه مأمورين به خيال اين كه چنين سرقتى روى داده بارها را بازرسى كرده و برادر يوسف را متّهم ساختند و او را بازداشت كردند. برادر يوسف هم چون جريان را مى دانست و از تبانى قبلى اطّلاع داشت سكوت كرد، بعلاوه، در آيه هيچ گونه شاهدى نيست كه اين جريان در برابر يوسف روى داده است. ( پاسخ از : آیت الله مکارم و آیت الله سبحانی ) در تفسیر المیزان هم علامه طباطبایی ذیل این آیه کلامی دارند که قسمتی از آن چنین است : بطورى كه از سياق برمى‏آيد برادر مادرى يوسف از اول از اين نقشه با خبر بوده، و بهمين جهت از اول تا به آخر هيچ حرفى نزد، و اين دزدى را انكار نكرد، و حتى اضطراب و ناراحتى هم بخود راه نداد، چون ديگر جاى انكار و يا اضطراب نبود، زيرا برادرش يوسف خود را به او معرفى نموده و او را تسليت داده و دلخوش ساخته بود، و قطعا در ضمن معرفى و تسليت به او گفته كه من براى نگهدارى تو چنين كيد و نقشه‏اى را بكار مى‏برم، و غرضم از آن اين است كه تو را نزد خود نگهدارم، پس اگر او را دزد خواند در نظر برادران به او تهمت زده نه در نظر خود او، و خلاصه اين نامگذارى نامگذارى جدى و تهمت حقيقى نبوده، بلكه توصيفى صورى بوده كه مصلحت لازم و جازمى آن را اقتضا مى‏كرده. با در نظر داشتن اين جهات، گفتار يوسف جزء افتراهاى مذموم عقلى و حرام شرعى نبوده (تا با عصمت انبياء منافات داشته باشد) بعلاوه، اينكه گوينده اين كلام خود او نبوده، بلكه اعلام كننده‏اى بوده كه آن را اعلام كرده است. بعضى از مفسرين در توجيه اين گفتار گفته‏اند كه: گوينده آن يكى از كارمندان يوسف بوده كه پيمانه را گم كرده و (چون مسئول حفظ اثاث) بوده بدون اطلاع يوسف فرياد زده كه شما كاروانيان دزديد، و خود يوسف چنين دستورى نداده، و مسئول حفظ اثاث هم اطلاع نداشته كه يوسف دستور داده پيمانه را در بار و بنه يكى از آن كاروانيان بگذارند. ضمنا مفسران دیگر ، جوابهای دیگری نیز به این اشکال داده اند که بهتر است به کتابهای تفسیری یا کتب مربوط به مبحث « تنزیه الأنبیاء » مراجعه کنید. موفق باشید